- مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب - https://mirasmaktoob.com -

آیین یادبود «ابوالفضل خطیبی» برگزار شد

میراث مکتوب- آیین یادبود زنده‌یاد دکتر ابوالفضل خطیبی، شاهنامه‌پژوه و پژوهش‌گر تاریخ ایران و ادب فارسی، عصر دوشنبه، سوم بهمن، در مرکز همایش‌های بین‌المللی رایزن واقع در مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی برگزار شد.

در آغاز «کاظم موسوی بجنوردی»، رئیس مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی گفت: آقای خطیبی در سال ۱۳۶۹ به کاروان این مرکز پیوست و نخست در بخش پرونده‌های علمی به کار تحقیق و پژوهش در عناوین دائره‌المعارف پرداخت. سپس به سبب شایستگی‌هایی که در کار پژوهش نشان داد و نظم و ترتیب و آرامشی که در سلوک شخصی داشت، مراحل پیشرفت و ترقی را با کوشش بسیار پیمود و دستیار بخش تاریخ شد. در بخش تاریخ نیز، با تألیف عناوین مهم و قابل توجه، اندک‌اندک الگویی از دانشنامه‌نویسی در باب شخصیت‌های مهم تاریخی در قرون بعد از اسلام به دست داد. بدین ترتیب اطمینان یافتیم که برای تألیف مقالات مهم مربوط به این ادوار، جوانی کوشا و علاقه‌مند و پرانگیزه، با عشق و اشتیاقی ستودنی پرورش یافته است.

جالب توجه است که آقای خطیبی پیش از آنکه در سالیان اخیر به شاهنامه و فردوسی بپردازد، در دائره‌المعارف بزرگ اسلامی برخی مقالات مربوط به آن دوره را تألیف کرده بود، مانند ابوالعباس اسفراینی، ابوعلی سیمجور و ابوالقاسم سیمجور، ابوسهل زوزنی، ابوعلی بلخی و ابومنصور عبدالرزاق.

زنده‌یاد خطیبی از جمله پژوهشگرانی بود که به تاریخ و ادب ایران دلبستگی بسیار داشت و عمر خود را بر سر شناخت و شناسانیدن بهتر تاریخ و فرهنگ ایران نهاد و با اطمینان می‌توان گفت که بر خلاف رسم زمانه، به پیشرفت‌های ظاهری و اداری و حتی دانشگاهی چشم نداشت و چنین به نظر می‌رسد که انگیزه کار پژوهش و تحقیق و مطالعه از درون فیاضش سرچشمه می‌گرفت که البته این خود امتیاز اندکی نیست و گذشته از دستاوردهای علمی‌اش که در جای خود ارزشمند است، در زندگی او نیز بسیار آموزنده و پرثمر بوده است.

زنده‌یاد خطیبی در طول مدت کار علمی در مرکز ما، در مجموع ۹۴ مقاله تألیف و ۵۰ مقاله ویرایش کرد. مقالات او از جمله تحقیقی‌ترین مطالب درباره شخصیت‌ها و مشاهیر تاریخی و ادبی ایران در حد فاصل قرون چهارم تا هشتم هجری قمری است و به نظر ما می‌تواند الگویی برای کار تحقیق به‌ویژه دانشنامه‌نویسی باشد.

گردآوری مقالات و گفتارهای شادروان خطیبی در مجلداتی خاص تا حدی کوشش او را در راهی که برگزیده بود نشان خواهد داد و برای پژوهشگران نیز بسیار آموزنده خواهد بود. مرکز ما برای چنین اقدام لازمی اعلام آمادگی می‌کند و نشر آن را به‌صورتی وزین و در خور مقام علمی این عزیز از دست رفته ما، وظیفه خود می‌شناسد.

بیماری و فقدان دردناک او به‌ویژه در سن و سالی که می‌توانست برای مؤسسات علمی و دانشگاهی پشتوانه علمی مهمی باشد، خسارت‌بار است و افسوس که چنین سرمایه علمی خودساخته‌ای زود از میان ما پرکشید.

اینجانب با دریغ و درد و افسوس تمام فقدان غمبار دکتر خطیبی را به همسر دانشمند ایشان، سرکار خانم دکتر شکوهی که از اعضاء محترم مرکز ما هستند و فرزند دلبند ایشان، خانم غزل خطیبی و دیگر بستگان محترم تسلیت عرض می‌کنم و خود را شریک غم بزرگ ایشان می‌دانم.

جامعۀ علمی کشور نیز، در غم و اندوه فقدان آن دانشمند برجسته، احساس خود را در اظهار همدردی با خانواده محترم ایشان به طرق مختلف نشان داده‌اند.

امیدوارم که برگزاری این مجلس در یادآوری شمه‌ای از خدمات علمی آن مرحوم توفیق یابد و بدین‌ترتیب، به سهم عمده او در پژوهش‌های مربوط به تاریخ و فرهنگ ایران و ادب فارسی اشاره شود.

یادبود دکتر ابوالفضل خطیبی [1]

در ادامه، «ژاله آموزگار»، استاد فرهنگ و زبان‌های باستانی و عضو شورای عالی علمی مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی برای حاضران سخن گفت: هنوز خیلی زود بود که خطیبی عزیز با دوستانش وداع کند. او در آغاز دهه شصت زندگی‌اش بود؛ دوران شکفتگی و پس دادن آموخته‌ها. او هنوز بسیار سخن برای گفتن داشت.

 آیا در این وانفسای پژوهش، در بازار کساد سنجیده سخن گفتن، برای خواندن، آموختن و تحقیق کردن زمان گذاشتن، بدون چشم‌داشت مادی قلم زدن، برای یک واژه چندین منبع را بررسی کردن، برای دست‌یابی به یک نسخه دست به دامان این و آن شدن که از ویژگی‌های زنده‌یاد خطیبی بود، هنوز مشتری دارد؟ آیا خطیبی‌های دیگری هنوز هستند و خواهند بود؟ آیا گرفتاری‌های این روزگاران فرصتی خواهد داد که رهروان این راه از پای نایستادند و داوطلبانی نو در این راه گام بردارند و عاشقانه کار کنند؟

دلم می‌خواهد خوش‌بین باشم. دلم می‌خواهد به جوانان بااستعداد سرزمینم دل ببندم که در این راهند و همچنان از خاکستر ققنوس‌ها سر برخواهند آورد و باز به این بازار کساد رونق خواهند بخشید. وگرنه روان خطیبی‌ها به آرامش نخواهد رسید.

 دکتر خطیبی عاشق این سرزمین بود. ایران عزیز ما را با همه ویژگی‌هایش دوست داشت. سرزمین ایران که تنها مشتی خاک نیست؛ فرهنگ آن است، بزرگان آن، شعر و ادب و اخلاق و صفا و صمیمیت مردم آن است، نواهای دلنشین و پایکوبی‌های زیبا و دیدنی و گونه‌های متنوع زبانی اقوام آن است. فردوسی و شاهنامه و هویت ملی، رودکی و بیهقی و نظامی و حافظ و مولوی و صائب و نیما و شهریار آن است، گذشته غنی و پربار آن و پستی‌ها و بلندی‌های تاریخی آن است. زخم‌ها و آسیب‌های واردشده بر پیکر نازنین آن است. ایران یعنی مجموعه‌ای از همه این‌ها و عشق به ایران یعنی دوست داشتن همه این جلوه‌ها.

ولی آیا دوست‌داشتنِ تنها کافی است؟ نه، به نظر من، باید این مهر و محبت را باور کرد، باید نشان داد و باید در راه اعتلای تک‎تک آن‌ها کوشید و باید در شناسایی هرکدام از آن‌ها تلاش کرد و خطیبی تنها به دوست‌داشتنِ تنها بسنده نکرد. او در حد توانایی‌اش برای اعتلا و شناخت این فرهنگ بزرگ همت گماشت. درست مانند مادری که فرزندش را عاشقانه دوست دارد و این عشق او را به نگاهبانی فرزندش رهنمون می‌شود تا شیره جانش را در کام او بریزد، تیمار کند، بارورش سازد و سپس به بازگویی سجایای او بپردازد. تنها نشستن و از محبت دم زدن و قدمی برنداشتن به چه درد معشوق می‌خورد؟

به این سرزمین دوست‌داشتنی‌مان باید شیره‌ جان داد و در رفع کاستی‌هایش کوشید. در ضمن از زیبایی‌ها و توانایی‌های آن سخن گفت. به نظر من خویشکاری همه ما این است که با آنچه می‌دانیم و می‌توانیم رهرو این راه باشیم، کاری که خطیبی کرد. او کوشید با آنچه در توان او بود در این راه گامی بردارد. دست‌افزار او قلم بود و کلام. او نوشت و گفت و در این راه سوار تیزپایی بود. ولی افسوس خطیبیِ عزیزِ ما زود رفت. در روزهای تلخ پس از درگذشت او شاهد هم‌دردی‌های صمیمانه و تسلیت‌های از دل برآمده دوستان و دوستاران او هستیم؛ فهرست آثارش را نوشتند، کتاب‌هایش را معرفی کردند، از مقاله‌های خواندنی‌اش سخن گفتند و از مدخل‌های متعددی که در دایره‌المعارف‌ها نوشته بودند نام بردند.

در اینجا بد نیست اشاره‌ای به مدخل‌نویسی بکنیم که گاهی قدرش آن‌چنان که باید شناخته نشده است. اگر برخی خامی‌ها و خام‌نوشته‌ها را کنار بگذاریم، به نظر من پرداختن درست به یک مدخل در دانشنامه‌ها کار آسانی نیست. باید لُب مطلب را در امکان کوتاه نوشت، از منابع معتبر استفاده کرد، از پُرگویی پرهیز نمود، مطالب را در حد لازم و کافی نوشت و احساسات شخصی را در آن دخالت نداد.

کارنامه مدخل‌نویسی دکتر خطیبی چنان‌که می‌دانید پربار است، کتاب‌هایش خواندنی و سرشار از مطلب نو است. و همه می‌دانیم بیشتر مقاله‌های او رنگ و بوی شاهنامه دارد. او سال‌ها در این زمینه از محضر استادان بزرگ بهره برده، آموخته و سپس خوش پس داد. عاشقانه شاهنامه را ورق زده است، در لابه‌لای ابیات آن به رؤیا فرو رفته است و در جست‌وجوی نکته‌های تازه آن تلاش کرده است و نوآوری‌هایی را پیش کشیده است و گاهی به قولی، به طوری و به نوعی تابوشکنی کرده است. چنین کاری جرأت می‌خواهد و پشتوانه علمی و استدلالی.

هستۀ اصلی رسالۀ دکتری‌اش که من بخت این را داشتم استاد مشاورش باشم اما در حقیقت بازخوان یافته‌هایش بودم، «ابیات الحاقی شاهنامه» بود که بعداً آن را به‌صورت کتاب منتشر کرد و طبعاً گفته‌هایش مخالفان و موافقانی داشت، اما همیشه بدون رنجش و با استدلال پاسخگو بود.

او از روی هوا و برای جلب توجه سخن نمی‌گفت. به‌دنبال تازه‌ها بود و برای گفته‌هایش دلیل داشت. او نمی‌نوشت که ارتقا پیدا کند، بلکه عاشقانه می‌نوشت و چنان‌که دوستان جوانش به من گفتند شاهنامه را هم عاشقانه تعلیم می‌داد نه این‌که فقط تحسین فردوسی کند بلکه در میان ابیات شاهنامه به کاوش می‌پرداخت. چون گفتارش با جوهر عشق آمیخته بود سنگینی و سردی تخصصی گفتن را نداشت و خوشبختانه عُجب دانشمندانه که دامنگیر برخی نکته‌شناسانِ ما می‌شود در او نبود و ازاین‌رو دشمن‌برانگیز نبود. او می‌دانست که همه نمی‌توانند دربست با عقایدش موافق باشند. با سعه صدر، بدون خودبزرگ‌بینی به گفته‌ها و نظرهای دیگران گوش می‌داد.

او مهربان، خوش‌رو و مؤدب بود. معمولاً با لبخندی به لب دوستان زیادی داشت و تا آنجا که می‌دانم راه را بر کسی نمی‌بست و تا آن‌جا که در امکانش بود، از کمک علمی به دیگران دریغ نمی‌کرد.

ضمن تأسف از درگذشت دکتر خطیبی باید اذعان کنم که به‌جز دو سه سال اخیر که در دام این بیماری مهلک افتاد، فرد خوشبختی بود. از خانواده‌ای خوب و مهربان، خویشاوندانی با محبت برخوردار بود که دوستش داشتند و گروهی از دوستانش که هماره همراهش بودند. ضمن این‌که از توجه و علاقه محافل علمی داخل ایران چه در میان ایرانیان خارج از کشور نیز برخودار بود. اما کاش دیو استویداد به این زودی چشم در چشم او ندوخته بود. چون دم‌به‌دم پخته و پخته‌تر می‌شد. هنوز بسیار بادۀ ناگفته در رگ تاک داشت با امید به اینکه خانواده و دوستانش کوششی کند و مجموعه مقالاتش را به چاپ برسانند.

با اشارۀ کوتاهی به آخرین لحظه‌ای زندگی‌اش کلامم را به پایان می‌برم؛ از نزدیکانش شنیدم که به دلیل وخامت حالش بی‌صبرانه در انتظار عمل پیوند بود، با دلی خوش و سرشار از آرزوهای دراز که باز شاهنامه خواهد خواند و باز تحقیق خواهد کرد و باز خواهد نوشت راهی اتاق عمل شد تا کبد دیگری از شخص درگذشتۀ دیگری جانشین عضو او شود. غافل از این‌که جسم و روان او بیگانه‌پذیر نبود. تن او با همان کبد بیمار خودش خو کرده بود.

پس قدر خودی‌ها را بدانیم بیش از آن‌که از دست‌شان بدهیم. بیگانه خودی نمی‌شود.

سپس، «علی‌اشرف صادقی»، استاد زبان و ادبیات فارسی و عضو شورای عالی علمی مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی به ایراد سخن پرداخت: با زنده‌یاد ابوالفضل خطیبی در سال ۱۳۶۸ آشنا شدم که به‌عنوان پژوهشگر به مرکز دائره‌المعارف بزرگ اسلامی وارد شد. از همان روزهای آغاز که با خطیبی آشنا شدم مرا به طرف خودش کشاند. هرچند من فرد دیرآشنایی هستم و زود با کسی جوش نمی‌خورم. آن‌قدر من در او صمیمت دیدم که بعدها وقتی گروه فرهنگ‌نویسی در فرهنگستان زبان ادب فارسی تشکیل شد، از او تقاضا کردم که در این گروه به من کمک کند و بیست سال در در این بخش بود و با هم بسیار صحبت و مشورت می‌کردیم تا آ‌ن‌که در سال ۱۳۹۹، در مقام معاونت گروه فرهنگ‌نویسی بازنشسته شد. او یک‌رویی‌ای داشت که در کمتر کسی دیده بودم و صمیمانه و صادقانه کار می‌کرد.

ویژگی‌های اخلاقی خطیبی از جملۀ جدی بودن در امر علم و آشتی‌ناپذیری بودنش را در مرکز دیده بودم. چون در مرکز این بخت را داشت که زیرنظر شادروان عباس زریاب خویی کار کند. من مرتب می‌دیدم که خطیبی به همراه علی بهرامیان به دیدن زریاب خویی می‌رفتند و سؤالاتی مطرح می‌کردند و از او می‌خواستند مشکلات‌شان را حل کند. طبعاً با دریای اطلاعاتی که زریاب خویی داشت در هر زمینه در ادبیات فارسی و ادبیات عرب و فقه و کلام و فلسفه پاسخ همه را می‌داد. چون خطیبی لیسانس تاریخ بود، بعدها فوق لیسانس فرهنگ و زبان‌های باستانی را گرفت و سپس در دکترا تحصیل در زبان و ادبیات فارسی را برگزید، در اوایل ورودش به مرکز چون مطالعاتی در زمینه تاریخ داشت از زریاب خویی به بهترین وجه استفاده می‌کرد. همین‌طور که من نیز خدمتش می‌ر‌سیدم و گاهی مشکلاتی که داشتم مطرح می‌کردم و پاسخ می‌گرفتم.

از تألیفاتش همه آگاه هستند. بعضی مقالاتی که در فرهنگستان نوشت، اگر درباره شبه‌قاره یا آسیای صغیر بود، با پژوهشگران آن بخش صحبت می‌کرد و منبع می‌خواست. پس اگر بگوییم پژوهشگری نمونه بود، گزاف نگفته‌ایم چون علم را به‌خاطر علم می‌خواست.

خطیبی واقعاً عاشق ایران بود و دلش برای ایران می‌تپید و غم ایران را می‌خورد. علاقه به شاهنامه نیز از همین‌جا ناشی شده بود؛ شاهنامه که شناسنامه ماست و او که در تمام ابعادش مطالعه و بررسی می‌کرد و تنها به متن آن توجه نداشت. اگر کسی اهل علم باشد، نمی‌توان عاشق ایران نباشد و خطیبی عاشق این فرهنگ و شاهنامه بود چون عمقاً ایران‌دوست بود. امیدوارم مقالات تحقیقی‌اش در مجلات بخارا، نامه فرهنگستان، نشر دانش و زبان‌ها و گویش‌های ایرانی توسط کسی که به ایران و شاهنامه علاقه دارد، جمع‌آوری شود.

یادبود دکتر ابوالفضل خطیبی [2]

آخرین سخنران، «فریبا شکوهی»، همسر خطیبی، عضو هیأت‌علمی فرهنگستان زبان و ادب فارسی و پژوهشگر پیشین مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی بود که درباره سجایای علمی و اخلاقی همسرش صحبت کرد.

ای آن‌که غمگنی و سزاواری / وندر نهان سرشک همی باری

رفت آن‌که رفت و آمد آنک آمد / بود آن‌که بود، خیره چه غم داری؟

هموار خواهی کرد گیتی را؟ / گیتی‌ست، کی پذیرد همواری

مستی مکن، که ننگرد او مستی / زاری مکن، که نشنود او زاری

شو، تا قیامت آید، زاری کن / کی رفته را به زاری باز آری؟

آزار بیش بینی زین گردون / گر تو به هر بهانه بیازاری

گویی گماشته‌ست بلایی او / بر هرکه تو دل بر او بگماری

(رودکی)

از من خواسته شد دربارۀ همسرم دکتر ابوالفضل خطیبی چند کلمه‌ای سخن بگویم. برای منِ داغدارِ آشفته‌حالِ دلتنگ، ایستادن در این جایگاه و سخن گفتن از این نازنینِ سفرکرده، کاری است بس تلخ و جانکاه. با این حال اطاعت امر کرده و اشاره‌ای کوتاه خواهم داشت به چند ویژگی شخصیتی او در مقام همسر و پدر و دلبستگی‌ها و دغدغه‌های شخصی ایشان.

پیشتر از استادان و حاضران در این جمعِ صمیمی خواهشمندم به دلیل آشفتگی و پریشانیِ حال، مرا ببخشایند که نمی‌توانم دلنوشته‌ام را آن چنان که باید به شایستگی ارائه دهم.

من و همسرم خطیبی ۳۲ سال پیش در یک روز زیبای بهاری در اردیبهشت ماه ۱۳۶۹ در مرکز دائره‌المعارف بزرگ اسلامی در عمارتی زیبا واقع در خیابان گلستان آشنا شدیم. آن روزها و سالها از مهم‌ترین دوران کاری و زندگیِ مشترک ما بود. حضور در فضای صمیمی مرکز در کنار همکاران و دوستان جوان پرشور و مستعد که از بهترین دانشجویان آن دوره بودند و شاگردی در محضر استادان فرهیخته‌ای چون زنده یادان دکتر عباس زریاب خویی، دکتر احمد تفضلی و دکتر آذرتاش آذرنوش (که روانشان به مینو شاد باد) و نیز دکتر علی‌اشرف صادقی و دکتر فتح‌الله مجتبایی (که یزدان نگاه دارشان باد) فرصتی بی‌نظیر بود برای یادگیری و تجربه‌اندوزی.

بی‌گمان ایجاد چنین محیط علمی تنها مرهون شخصیتی بود با اندیشه‌ای سترگ و آرمانی بلند که با تلاش خستگی‌ناپذیر در پیِ تدوینِ دانشنامه‌ای بود جامع و ماندگار برای نسل‌های بعدی. ایشان کسی نبود جز جناب آقای موسوی بجنوردی بنیانگذار و رئیس محترم مرکز دائره‌المعارف بزرگ اسلامی که همواره جوانان را باور داشت و به آنها فرصت یادگیری می‌داد. ایشان در همان سالها نسلی را تربیت کرد که بعدها در دانشگاه‌ها و مراکز  علمی و پژوهشی خوش درخشیدند. خطیبی یکی از این پژوهشگران جوان بود که از این فرصت نیک بهره برد و با استعداد و نبوغ و پشتکارِ فراوانِ خویش با نگارش مقاله‌های مهم در حوزه تاریخ در دائرهالمعارف بزرگ اسلامی و مقاله‌های ادبی در دانشنامه زبان و ادب فارسی در فرهنگستان و به‌ویژه نگارش مقاله‌های تخصصی دربارۀ شاهنامۀ فردوسی در نشریات معتبر تخصصی ادبی از جمله نامۀ فرهنگستان و نشر دانش، توانست دین خود را ادا کند و یادگارهای ارزشمندی از خود برجای گذارد. خطیبی همواره مرکز دائره‌المعارف بزرگ اسلامی را خانه نخست خود می‌نامید که در آن الفبای تحقیق را به شیوه‌ای اصولی فرا گرفته بود.

اگر بخواهم از خطیبی در مقام همسر و پدر سخن بگویم، باید اعتراف کنم که او همسری بسیار مهربان، صبور و قدرشناس و پدری روشنفکر و دوست صمیمی من و دخترمان بود. عشق و احترام او به مادر، همسر و دخترش ریشه در باور او نسبت به جایگاه زن در جامعه و فرهنگ ایران زمین داشت. چنانکه زیرلب همواره این بیت را زمزمه می‌کرد:

زن و کودک و بوم ایرانیان / به اندیشۀ بد مَنِه در میان

آنان که او را از نزدیک می‌شناسند نیک می‌دانند که او فردی بسیار فروتن و به قولی بی‌شیله پیله بود. خطیبی خودش بود بدون هیچ پیرایه‌ای. در کنار فروتنی اما او در بیان موضوعات علمی بسیار صریح‌اللهجه بود و با هیچ‌کس تعارف نداشت. روحیۀ لطیف، طبیعت‌دوستی و حمایت از حیوانات برای او نه شعار و تظاهر، بلکه از مهم‌ترین مبانی اعتقادی او بود.

سرانجام باید به میهن‌دوستی او اشاره کنم. او ایران دوستی دو آتشه بود و همواره با شور و شوق و هیجان بر یک پارچگی تاریخی و جغرافیایی ایران و پیوند ایرانیان با هر قوم و نژاد و زبانی تأکید داشت. دلبستگی او به ایران، زبان فارسی و شاهنامه چنان بود که با خویش پیمان بسته بود تا جان در بدن دارد دربارۀ شاهنامه پژوهش کند و به جوانان وطنش آموزش دهد تا بیشتر به مبانی اخلاقی شاهنامه توجه کنند. از این روی هرگز حاضر نشد ایران عزیز را برای اقامت در دیار فرنگ ترک کند.

شاعر محبوب او پس از فردوسی و حافظ، زنده یاد احمد شاملو بود. مطالب صفحه فیس‌بوک ایشان گرچه بیشتر پیرامون شاهنامه و ادبیات حماسی بود، اما تصویر شاملو بر این صفحه نقش بسته بود. همین دلبستگی سبب شد تا به‌ویژه در سالهای جوانی، به سبک و سیاق شاملو عاشقانه‌هایی برای من بسراید که از عزیزترین یادگارهای اوست.

در پایان عرایضم پیش از آنکه آخرین کلام همسرم را در بیمارستان و به هنگام رفتن به اتاق عمل بازگو کنم، بر خود فرض می‌دانم از جناب آقای سیدکاظم موسوی بجنودی ریاست محترم دائره‌المعارف بزرگ اسلامی که از سر لطف و مهر چنین آیین یادبودی را برای همسرم ترتیب دادند، از بُنِ جان تشکر کنم. نیز از جناب آقای علی بهرامیان معاونت محترم دائره‌المعارف بزرگ اسلامی که از همان سالهای حضور در دائره‌المعارف تا امروز که در گروه شبه‌قارۀ فرهنگستان افتخار همکاری با ایشان را دارم، خالصانه قدردانی می کنم که چنین به شایستگی حق دوستی را به جای آوردند. نیز بسیار سپاسگزارم از تلاش‌های بی‌دریغ جناب آقای محسن بجنوردی مدیر محترم مرکز همایش‌های بین‌المللی رایزن و انتشارات مرکز و جناب آقای حسین انصاری مدیر اجرایی رایزن و سایر دست‌اندرکاران محترم مرکز دائره‌المعارف بزرگ اسلامی در برپایی این مراسم باشکوه.

در پایان سر تعظیم فرو می‌آورم در مقابل دو استاد نازنین و بزرگوار سرکار خانم دکتر ژاله آموزگار از اعضای شورای عالی علمی مرکز دائره‌المعارف و عضو وابستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی و جناب آقای دکتر علی‌اشرف صادقی عضو شورای عالی علمی مرکز دائره‌المعارف و عضو پیوسته و مدیر گروه فرهنگ‌نویسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی که همواره از سالهای دور تا کنون به خطیبی، من و غزل لطفها داشته‌اند.

و سپاس ویژه از همۀ دوستان، همکاران و شاگردان همسرم که در این روزها از سر مهر باعث تسلی من و دخترم بودند.

تقدیر اینگونه بود که نخستین دیدار من و همسرم در روزی بهاری رقم بخورد و آخرین دیدار ما در یک روز سرد زمستانی با بارش بی‌وقفۀ برف. برفی که شهر دودگرفتۀ تهران را سفیدپوش کرد و مرا سیاه‌وش…

به هنگام رفتن به سمت اتاق عمل گفت: «فریبا بانو! مصرعی در سرم مدام می‌چرخد آن را جستجو کن و یرای من بخوان». اینگونه بود که با خواندن این شعر از ابوطیب مُصعَبی (شاعر قرن چهارم)، با من این ابیات را با صدای نه‌چندان بلند تکرار می‌کرد… و سپس وداعی شیرین که نمی‌دانستم این آخرین دیدار و وداع ما خواهد بود. در اتاق عمل بسته شد و من ماندم و یاد و خاطره و صدا و نوشته‌های او تا شاید دیداری دیگر در جهانی دیگر.

جهانا همانا فسوسی و بازی / که بر کس نپایی و با کس نسازی

چو ماه از نمودن چو خور از شنودن/ به گاه ربودن چو شاهینی و بازی

یکی را نعیمی یکی را حجیمی / یکی را نشیبی یکی را فرازی

چرا زیرکانند بس تنگ روزی / چرا ابله‌هانند در بی‌نیازی

چرا عمر طاوس و دُراج کوته / چرا مار و کرکس زید در درازی

جهانا همانا از این بی‌نیازی / گنه‌کار ماییم تو جای آزی

در این مجلس افزون بر خانواده خطیبی، جمعی از اعضای شورای عالی علمی مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی هم‌چون احمد مسجدجامعی، علی بهرامیان، عنایت‌الله مجیدی، مجدالدین کیوانی، سیدعلی آل‌داود، محمد جعفری قنواتی، محمود جعفری دهقی، یونس کرامتی، بابک فرزانه، ایران‌ناز کاشیان و مریم صادقی، تعدادی از اعضای هیأت علمی فرهنگستان زبان و ادب فارسی مانند محمدرضا نصیری، سیدمحمدمجتبی حسینی، مسعود جعفری جَزی، محمدجواد شمس، فرهاد قربان‌‎زاده، محمدرضا رضوی، فرهاد طاهری و هم‌چنین پژوهشگرانی مثل زهره زنگنه، جواد نیستانی، سعید لیان، مریم میرشمسی، نادره جلالی، محمد جمالی، الوند بهاری و امیرعباس آقابابازاده حضور داشتند، پیام تصویری جلال خالقی مطلق پخش و پیام مکتوب محمود امیدسالار قرائت شد.

[3]
[4]