- مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب - https://mirasmaktoob.com -

دربارۀ حکیم نظامی گنجوی

میراث مکتوب- در بسیاری از کتاب‌هایی که در حوزۀ تاریخ ادبیات فارسی تألیف شده و نیز در سخنرانی‌ها و کلاس‌های درسی که در آنها از تاریخ ادبیات این سرزمین گفته می‌شود، همواره از چند شاعر با عنوان «قلّه‌های شعر فارسی» یاد می‌شود. این گویندگان نامدار عبارتند از فردوسی، سعدی، مولانا، حافظ و شاعری که به سرایش بهترین منظومه‌های عاشقانۀ ادب فارسی مشهور است؛ و این گویندۀ بزرگ، استادی است «الیاس» نام که به «نظامی گنجوی» نامی و شناخته شده است.

نام و شهرت شاعری حکیم نظامی گنجوی آن‌چنان بر سرِ عاشقانه‌سرایی فارسی سایه گسترده است که پس از سال‌ها و سده‌های چندی که از سرایش مثنوی‌های عاشقانه‌ای چون «خسرو و شیرین»، «لیلی و مجنون» و «هفت‌پیکر» می‌گذرد، همچنان آثارِ نظامی و سبک و زبانش، الگو و نمونۀ اعلای سرایش داستان‌های منظوم عاشقانه به شمار می‌آید. برای درک اینکه حکیم نظامی در شعر فارسی از چه موقعیت و مقام ارجمندی برخوردار است، این چند بیتِ گزیده که سرودۀ یکی از مقلّدان او است، گویا و رسا تواند بود:

«آن شاه سخنوران نامی // پیغمبرِ شاعران، نظامی

داوودصفت زبورِ او خوش // موسای کلیم و طور او خوش

سلطان سریر مُلکِ تحقیق // غوّاص غریق بحر توفیق

ای کاتب وحی و هاتف غیب // ای شاهسوار مُلک لاریب

ای روح تو قابل تجلّی // جان تو کلیمِ طور معنی

هر گنج که عقل را دفین است // جمله به کتاب تو مبین است

هر بیت که آن بنا نهادی // بر خانۀ گنج دَر گشادی

هر نسخه که ساختی تمامش // مجموعۀ دهر شد کلامش

اشعار تو شعر نیست، حال است // مجموعۀ دانش و کمال است

نظمت همه لؤلؤ شب‌افروز // جانبخش چو اعتدال نوروز

الفاظ، چو آبِ زندگانی // معناش، حیات جاودانی

اقوالِ تو چون دعای مقبول // مسموع و خردپسند و معقول…». [۱]

آنچه در ادامه آمده است، معرفی مختصری است از زندگانی استاد حکیم نظامی گنجوی که به مناسبت بیست و یکم اسفندماه، روز بزرگداشت این شاعر نامدار زبان فارسی، تقدیم می‌شود.

 

نظامی گنجوی یا نظامی قمی؟

حکیم ابومحمد الیاس بن یوسف نظامی گنجوی یکی از پرآوازه‌ترین شاعران ادب فارسی است که در سدۀ ششم هجری می‌زیسته است. تاریخ میلاد نظامی نیز مانند بسیاری دیگر از سخن‌سرایان و نویسندگان کهنِ ایران، به‌درستی معلوم نیست؛ اما براساس اشاره و شواهدی که در شعرهای او یافت می‌شود، سال میلاد او را می‌توان بین سال‌های ۵۳۳ تا ۵۴۰ هجری قمری درنظر گرفت و براساس همین اشاره‌ها می‌توان حدّ فاصل سال‌های ۶۰۰ تا ۶۰۲ هجری را نیز برای تاریخ وفات او درنظر گرفت. [۲]

بسیاری از تذکره‌نویسان زادگاه نظامی را شهر گنجه معرفی کرده‌اند. گنجه یکی از شهرهای قدیمِ ایران و بخشی از ولایت ارّان به شمار می‌رفته که امروزه در جمهوری آذربایجان واقع شده است. این گنجه، همان شهری است که نظامی شهرت خویش را هم از آن گرفته و در همان شهر نیز چشم بر دنیا بسته است. با این حال، نظامی را عراقی‌الاصل دانسته‌اند؛ یعنی اینکه نیاکان او از مردمان عراق عجم بوده‌اند. مرحوم استاد وحید دستگردی در این‌باره نوشته است که «عراقی‌الاصل بودنِ وی مسلّم است؛ بدین دلیل که در همه جا عراق را ستایش و همواره به دیدار عراق و مسافرت بدین صَوب [= جانب، ناحیه و طرف] اظهار شوق کرده؛ و از آن‌جمله است:

گنجه گره کرده گریبان من // بی‌گرهی گنج عراق آن من

بانگ برآورد جهان کای غلام // گنجه کدام است و نظامی کدام؟ (از مخزن الاسرار)

یعنی گنجِ مُلکِ عراق عجم بی‌ گره توطّن و سکونت، از آنِ من است و من از آن دیارم، ولی گنجه گریبان مرا بر خود گره کرده و نمی‌توانم از آن جایگاه به سمت عراق بروم.» [۳]

البته اینکه اصلِ نظامی از عراق عجم، یعنی همان ناحیۀ بسیار وسیعِ «جبال» (دربرگیرندۀ شهرهایی چون کرمانشاه، همدان، ری و اصفهان) بوده است، سبب شده که برخی از صاحبان تذکره نیز با دست‌آویزی به دو بیتِ منسوب به نظامی در «اقبال‌نامه»، وی را اهل قم یا تفرش بدانند. در برخی نسخه‌های اقبال‌نامه یا خردنامه، این دو بیت به چشم می‌خورد:

«چو دُر گرچه در بحر گنجه گُمم // ولی از قُهستان شهر قمم

به تفرش دهی هست «تا» نامِ او // نظامی از آنجا شده نامجو». [۴]

استاد وحید دستگردی که سال‌ها عمر خویش را صرف تصحیح مثنوی‌های نظامی و تحقیق در آثار و احوال نظامی کرده است، دربارۀ اینکه آیا به‌موجب این بیت‌ها می‌توان نظامی را قمی یا تفرشی دانست، به دو نکته اشاره کرده. وی در این‌باره توضیح داده است که «این دو بیت به ابیات نظامی هرچند شباهت تام دارد و زبان، همان زبان است، اما در نسخِ کهنسالِ ما این دو بیت نیست. به‌علاوه، [این دو بیت] در جایی واقع شده است که ارتباطی با مطلب ندارد و رشتۀ معنی را قطع می‌کند؛ یعنی در میانۀ این دو بیت:

نظامی، ز گنجینه بگشای بند // گرفتاریِ گنجه تا چند؟ چند؟

برون آر اگر صیدی افگنده‌ای // روان کن، اگر گنجی آگنده‌ای

این دو بیت کمال ارتباط معنوی و لفظی را با هم دارند و صاحب ذوق سلیم می‌داند که جای دو بیتِ قم و تفرش در میان این دو بیت نیست. پس با آنکه عراقی بودن نظامی مسلّم است و پدر و نیاکانش اهل عراق عجم بوده‌اند، دلیل مسلّمی بر قمی و تفرشی بودنِ وی در دست نیست و این دو بیت به دلیل عدم تناسب مکان و نبودن در نسخ کهنسال، شاید الحاقی باشند.» [۵]

مرحوم استاد عبدالحسین زرّین‌کوب نیز ادعای قمی بودن نظامی را نادرست دانسته و نوشته است که «انتساب او به قهستان شهر قم بی‌شک اختراع نسخه‌نویسان و تذکره‌پردازان متأخر است و در آثار خود او هیچ چیز آن را تأیید نمی‌کند.» [۶]

 

خانوادۀ حکیم نظامی / عشقِ آفاق

از پدر نظامی و اینکه چه کاره بوده است، آگاهی نداریم و آنچه از او می‌دانیم این است که نامش یوسف بوده است؛ یوسف پسر زکیِ (ذکی) مؤیّد. مادر نظامی هم به «رئیسۀ کُرد» نامی بوده است. نظامی در طول حیات خویش سه بار برای خویش همسر برگزیده بود؛ سه همسری که هر سه پیش از نظامی از دنیا رفته بوده‌اند. او این سه زن را نه هم‌زمان، که هر یک را پس از مرگِ دیگری اختیار کرده بوده است.

نخستین همسرِ نظامی که «آفاق» نام داشته، دختری بوده است از ترکان ناحیۀ قِبچاق (دشتی بوده است در ترکستان). این دختر گویا کنیزی بوده که طبق گفتۀ نظامی «دارایِ دربند» (حکمران شهر دربند) [۷] او را به وی بخشیده بوده و بدین ترتیب نظامی آن کنیز را به همسری گرفته بوده است. استاد وقتی «خسرو و شیرین» را می‌سروده، زندگانی عاشقانه‌ای در کنار آفاق داشته اما در اواخر سرایشِ این منظومه، آفاق از دست می‌رود و داغِ فراقش بر دل نظامی ‌می‌نشیند. مدتی پس از مرگ آفاق، آن‌گاه که شیخ نظامی در حال سرایش «لیلی و مجنون» بوده، دومین همسرش نیز سر به تیرۀ تراب فرو می‌برد. پس از این دومین همسر نیز، نظامی زن دیگری اختیار می‌کند که البته داغِ او را نیز می‌بیند. نظامی به فراق این سومین همسر نیز در «اقبال‌نامه» اشاره کرده است.

براساس آنچه از شعر حکیم نظامی برمی‌آید، وی از میان سه همسرش، به آفاق دلبستگی بیشتری داشته است؛ چراکه وی تنها از آفاق است که نام برده و از فراق ۲ همسر دیگر بی‌آنکه نامشان را در شعر خویش ثبت کند، یاد کرده است. در خسرو و شیرین، استاد پس از آنکه جان دادنِ شیرین را با کلام خویش به تصویر می‌کشد، چند بیتی را هم در مصیبتِ مرگ آفاق خویش سروده است. در این بخش، نظامی کلامِ خود را با مرگ شیرین آغاز کرده و آن را به یادِ آفاق پیوند داده است:

«در این افسانه شرط است اشک راندن // گلابی تلخ بر شیرین فشاندن

به حکم آنکه آن کم‌زندگانی // چو گل بر باد شد روز جوانی

سبک‌رو چون بُتِ قِبچاقِ من بود // گمان افتاد خود که آفاقِ من بود

همایون پیکری نغز و خردمند // فرستاده به من دارای دربند

پرندش دِرع و از دِرع [۸] آهنین‌تر // قباش از پیرهن تنگ‌آستین‌تر

سران را گوش بر مالش نهاده // مرا در همسری بالش نهاده

چو ترکان گشته سوی کوچ محتاج // به ترکی داده رختم را به تاراج

اگر شد تُرکم از خرگه نهانی // خدایا، ترک‎‌زادم را تو دانی». [۹]

 

محمدِ نظامی / نصحیت‌هایی به فرزند

شاعر در آخرین بیتی که در بخش پیش آمده، از «تُرک‌زادم» سخن رانده و این تُرک‌زادِ او، همانا پسرِ وی و آفاق است؛ پسری به نام «محمد» که حکیم نظامی او را یادگاری از تُرکِ سفرکردۀ خویش معرفی کرده است. جالب این‌که واژۀ «تُرک» هم به نژادِ آفاق اشاره دارد و هم معنای زیباروی و محبوب را به ذهن می‌رساند.

نظامی در خمسه  یا همان پنج گنجِ خویش چندین بار بیت‌هایی را در نصیحت این نازنین فرزندش سروده است. وی در مثنوی‌های خسرو و شیرین، لیلی و مجنون و هفت پیکر، بیت‌هایی را در نصیحتِ محمد آورده است. استاد نخستین بار در اواخر منظومۀ خسرو و شیرین، آن‌گاه که محمدش هفت ساله بوده، در نصیحت او از توجه به خداوند گفته است:

«ببین ای هفت ساله قرّة‌‎العین // مقامِ خویشتن در قاب قوسین

مَنَت پروردم و روزی خدا داد // نه بر تو نام من، نامِ خدا باد

درین دور هلالی شاد می‌خند // که خندیدیم ما هم روزکی چند…». [۱۰]

نظامی پس از این، بار دیگر در لیلی و مجنون، یعنی زمانی که پسرش چهارده ساله بوده است او را نصیحت کرده و به وی گوشزد کرده که به شهرت و بزرگی پدرش دلخوش نباشد، بلکه خود در پی تحصیل بزرگی براساس توان و استعداد خویش بکوشد:

«دانش طلب و بزرگی آموز // تا بِه نگرند روزت از روز

نام و نسبت به خردسالی است // نسل از شجر بزرگ خالی است

جایی که بزرگ بایدت بود // فرزندی من نداردت سود

چون شیر به خود سپه‌شکن باش // فرزندِ خصال خویشتن باش…». [۱۱]

البته شیخ نظامی در این نصیحت‌نامه پسر خویش را پندهای دیگری هم داده است؛ ازجمله‌ اینکه خداترس باشد و در برخورد با مردم جانب ادب را نگاه دارد و نیز اینکه او را سفارش کرده که به توصیۀ حضرت پیغامبر (ص) یا در پی علم الادیان باشد یا به دنبال علم الابدان برود؛ چراکه این دو دانش است که سودمندترین دانش‌ها به شمار می‌آید. همچنین در همین نصیحت‌نامه است که می‌توان یکی از بیت‌های ضرب‌المثل‌شدۀ استاد را یافت:

«کم گوی و گزیده گوی چون دُر // تا ز اندکِ تو جهان شود پُر». [۱۲]

پیر گنجه در دیباچۀ هفت‌پیکر نیز فرزند را دلسوزانه اندرز داده است که در انتخاب «هم‌نشست» برای خویش دقت کند. دیگر اینکه فرزند را به نگاه داشتنِ پیمانِ بندگیِ خداوند فرامی‌خواند:

«عهد خود با خدای محکم دار // دل ز دیگر علاقه بی‌غم دار

چون تو عهد خدای نشکستی // عهده بر من کز این و آن رستی». [۱۳]

شیخ در این‌جا نیز از سفارش کردن فرزند به آموختن فروگذار نبوده است. او محمدِ نظامی را به هنرآموزی فراخوانده و وی را گفته است که:

«هنر آموز، کز هنرمندی // دَرگشایی کنی نَه دَربندی

هر که ز آموختن ندارد ننگ // دُر برآرد ز آب و لعل از سنگ

و آن‌که دانش نباشدش روزی // ننگ دارد ز دانش‌آموزی…». [۱۴]

پُرواضح است که حکیم نظامی این بخش‌های اندرزی را نه تنها در خطاب به فرزند خویش، که برای همۀ پسران و دختران در همۀ روزگاران سروده است؛ نوجوانان و جوانانی که از گوهر جوانی بهره‌مندند و شاید همچون بسیاری از میان‌سالان و کهن‌سالانی که آنان نیز روزگاری این گوهر را در کف داشته‌اند، قدر و بهای آن را به‌درستی ندانند.

 

آرامگاه سرایندۀ پنج گنج

سرایندۀ چیره‌دست پنج گنجِ «مخزن‌الاسرار»، «خسرو و شیرین»، «لیلی و مجنون»، «هفت ‌پیکر» و «اسکندرنامه» عمرِ خویش را در پایبندی گنجه گذراند. او مانند ناصرخسرو یا سعدی نبود که سال‌هایی از عمر خویش را به مسافرت‌های دور و دراز بگذراند. حکیم نظامی در طول مدتِ زندگانی، جز برای سفری کوتاه زادگاه خویش را ترک نکرد و از این دید بسیار به حافظ شبیه است. حکیم نظامی پیوسته در گنجه بود تا اینکه در همان سال‌های آغازین سدۀ هفتم (به‌احتمال بین سال‌های ۶۰۰ تا ۶۰۲ هجری قمری) در همین شهر جان به جانان سپرد.

امروزه آرامگاه استاد نظامی یکی از جاذبه‌های شهر گنجه به شمار می‌آید. اما این آرامگاه در سال‌هایی دورتر جز ویرانه‌ای نبوده است. مرحوم استاد حسن وحید دستگردی دربارۀ چگونگی بازسازی مزار نظامی گزارشِ درخوری داده است. بنا بر نوشتۀ این نظامی‌پژوه نامدار، حدود دویست سال پیش شخصی به نام آدی کوزل مقبرۀ حکیم نظامی را که در شهر قدیم گنجه واقع بوده، بازسازی کرده بوده است و پس از وی نیز یکی از فرزندانِ او به نام عسکر آدی کوزلُف (رئیس وقت بلدیۀ گنجه) آن را دوباره مرمت می‌کند. اما بعد از این مرمت‌ها مقبره به حال خود رها می‌شود، به‌گونه‌ای که در حدود یک سده پیش، آرامگاه حکیم نظامی با ویرانه تفاوتی نداشته است.

طبق گزارش مرحوم وحید، در ۱۹۲۳ میلادی کمیسیونی با عنوان «کمیسیون نظامی» تشکیل می‌شود تا به آرامگاه حکیم نظامی سر و سامان دهد. بنابر تصمیم این کمیسیون، قرار می‌شود با جمع‌آوری کمک‌های مردمی، پیکر حکیم را از محل فعلی که آن زمان در بیابان واقع شده بوده است، به داخل شهر انتقال دهند و در میدانی واقع در مقابل مسجد شاه عباس کبیر، دفن کنند. در کاوشِ قبر، استخوان‌هایی سفید و نازک به دست می‌آید که گرچه در آغاز آن را بقایای جسد حکیم نظامی می‌پندارند، اما با توجه به کوچکی و نازکی این استخوان‌ها و نحوۀ قرارگیری آنها در تابوت چوبی، مطمئن می‌شوند که این استخوان‌ها نمی‌تواند متعلق به پیکر نظامی باشد. بنابراین در همان‌جا دوباره به کاوش می‌پردازند و «به عمق یک ذرع که کنده می‌شود، بنا و پایه‌های گنبد ظاهر گشته، در پایین، مقبرۀ سنگی به ارتفاع دَه گره در کنار دیوار پدیدار و در اطراف آن سنگ و ریگ و خاک‌های زرد رنگ مشاهده می‌کنند. همین‌که خاک و ریگ‌ها را بیرون آورده، مقدار دو ذرع دیگر زمین را حفر می‌کنند، دیواری از سنگ ظاهر می‌شود. بعد از خراب کردن این دیوار سنگی به دخمه‌ای می‌رسند که یک قسمت سقف آن دخمه به‌واسطۀ فشار سنگ و خاکِ زیاد، ریخته و خراب شده بود. پس از آنکه سنگ و خاک‌ها را از دخمه بیرون می‌آورند، اسکلتی در میان صندوق چوبی پیدا شده که طول آن دو ذرع و دوازده گره بوده است (ذرعِ روسی است). جمجمۀ سر و استخوان‌های اعضا از آثار جنازه سالم و از پارچه‌های صندوق معلوم بود که در دفن جنازۀ نظامی کمال احترام معمول و منظور شده است. اضافه بر کفن معمولی، جنازه را با یک طاقه شال ترمه پوشانده، صندوق را نیز با شال ترمۀ دیگری پیچیده‌اند که بعضی تکه‌های شال در اطراف صندوق باقی بوده که به موزۀ دولتی باکو حمل شده است… .» [۱۵]

به هر ترتیب، پس از آنکه آرامگاهِ نظامی ترمیم می‌شود، به جای انتقال آن به میدانِ یادشده، تصمیم می‌گیرند که بقایای جسد نظامی را در همان محل اصلی آرامگاه او دفن کنند.

 

تا گمان نکنند که نظامی فارسی زبان بوده است!

آنچه دربارۀ سرگذشت آرامگاه حکیم نظامی آمد، گویای همۀ تخریب‌هایی که در آرامگاه حکیم نظامی رخ داده، نمی‌باشد؛ چراکه در سال‌های آغازین دهۀ ۹۰ خورشیدی (یعنی کمتر از دَه سالِ پیش) نیز مرکز نظامی گنجوی در جمهوری آذربایجان اقدام به تخریب کتیبه‌های فارسی آرامگاه نظامی کرد؛ کتیبه‌هایی برگرفته از شعرهای حکیم نظامی که به فارسی سروده شده است.

در توجیه این تخریب، خلیل یوسف‌لی «مدیر مرکز نظامی گنجوی» (وابسته به آکادمی ملی علوم آذربایجان) در مصاحبه با خبرگزاری آذری «ترند» گفته بود که «کتیبه‌های اشعار فارسی نظامی گنجوی تعویض شده و کتیبه‌های ترجمه شده به زبان آذری جای آنها را خواهد گرفت تا بر این نکته تأکید شود که نظامی گنجوی نمایندۀ ادبیات جمهوری آذربایجان است. [وی گفته بود] گاهی اوقات بازدیدکنندگان با مشاهدۀ اشعار فارسی مقبره و موزۀ نظامی گنجوی فکر می‌کنند که نظامی گنجوی شاعری فارسی زبان بوده است.» [۱۶]

شگفتا از جهل مدعیان! و دریغا از مظلومیت زبان عزیز فارسی. مقامِ یادشده گفته است که شعرهای فارسی را تخریب کرده‌اند تا مبادا بازدیدکنندگان گمان کنند که نظامی شاعری فارسی زبان بوده است!! در برابر این اظهار نظر عالمانه! تنها می‌توان گفت که پس آن شاعری که چندین هزار بیتِ «خمسه» را به زبان شیرین فارسی سروده، به‌حتم نظامی گنجویِ خفته در گنجه نیست! و لابد سرودۀ نظامیِ دیگری است؛ و اگر چنین است، مسوولانِ مدعی باید پاسخ دهند که دیوانِ شعرهای آذری نظامی گنجوی کجا است؟ البته در این پرسش، منظور دیوانِ اصیل است، نه دیوانی جعلی که با عنوان اشعار ترکی نظامی برای او ترتیب داده‌اند.

ارجاع‌ها:

۱. اینها گزیده‌ای است از بیت‌هایی که مرحوم استاد حسن وحید دستگردی آن‌ها را در مقدمۀ کتاب «گنجینۀ گنجوی» به نقل از شاعری گمنام‌مانده که در خمسه‌سرایی یکی از مقلّدان نظامی بوده، آورده است. طبق اشارۀ مرحوم استاد وحید دستگردی، این ابیات در «سفینۀ مجمع‌البحرین» ضبط است. رک: «گنجینه»؛ حکیم نظامی گنجوی؛ تصحیح حسن وحید دستگردی، به کوشش سعید حمیدیان؛ تهران: قطره؛ ۱۳۸۵؛ ص ۷۹ و ۸۰.

۲. رک: همان. ص ۱۵ تا ۱۹.

۳. همان. ص ۱۱ و ۱۲.

۴. «اقبال‌نامه»؛ حکیم نظامی گنجوی؛ تصحیح حسن وحید دستگردی، به کوشش سعید حمیدیان؛ تهران: قطره؛ ۱۳۸۸؛ پاورقی ص ۲۹.

۵. «گنجینه»؛ حکیم نظامی گنجوی؛ تصحیح حسن وحید دستگردی، به کوشش سعید حمیدیان؛ تهران: قطره؛ ۱۳۸۵؛ ص ۱۲.

۶. «پیر گنجه در جست‌وجوی ناکجاآباد»؛ عبدالحسین زرّین‌کوب؛ تهران: سخن؛ ۱۳۸۹؛ ص ۱۴.

۷. منظور از «دربند» دربند باب الابواب در شروان است که امروز در ناحیۀ قفقاز واقع شده است. «دارای دربند» یعنی حاکم دربند. مرحوم استاد وحید دستگردی این شخص را به ظنّ قوی فخرالدین بهرام‌شاه (پادشاه ارزنجان) دانسته است (رک: «گنجینه»؛ حکیم نظامی گنجوی؛ تصحیح حسن وحید دستگردی، به کوشش سعید حمیدیان؛ تهران: قطره؛ ۱۳۸۵؛ ص ۷)؛ اما مرحوم استاد زرّین‌کوب معتقد است که مراد از این شخص، همانا شروان‌شاه اخستان بن منوچهر ‌است (رک: «پیر گنجه در جست‌وجوی ناکجاآباد»؛ عبدالحسین زرّین‌کوب؛ تهران: سخن؛ ۱۳۸۹؛ ص ۲۲).

۸. دِرع به معنی زره است. مصراع نخست اشاره داد به صفا و پاکدامنی همسر نظامی.

۹. «خسرو و شیرین»؛ حکیم نظامی گنجوی؛ تصحیح حسن وحید دستگردی، به کوشش سعید حمیدیان؛ تهران: قطره؛ ۱۳۸۹؛ ص ۴۳۰.

۱۰. همان.

۱۱. «لیلی و مجنون»؛ حکیم نظامی گنجوی؛ تصحیح حسن وحید دستگردی، به کوشش سعید حمیدیان؛ تهران: قطره؛ ۱۳۹۰؛ ص ۴۵ و ۴۶.

۱۲. همان. ص ۴۷.

۱۳. «هفت پیکر»؛ حکیم نظامی گنجوی؛ تصحیح حسن وحید دستگردی، به کوشش سعید حمیدیان؛ تهران: قطره؛ ۱۳۸۹؛ ص ۵۲.

۱۴. همان.

۱۵. «گنجینه»؛ حکیم نظامی گنجوی؛ تصحیح حسن وحید دستگردی، به کوشش سعید حمیدیان؛ تهران: قطره؛ ۱۳۸۵؛ ص ۲۲.

۱۶. «مسوول آذری: کتیبه‌های فارسی آرامگاه نظامی گنجوی با زبان آذری جایگزین می‌شود»؛ خبرگزاری ایرنا؛ منتشر شده در تاریخ ۹ شهریور ماه ۱۳۹۲.

امیرحسین دولتشاهی

منبع: ایرنا

 

 

[1]
[2]